بازخوردهای مرگبازخوردهای مرگ، یکی از مباحث مطرح در روانشناسی بوده و به معنای واکنشی اکتسابی، کم و بیش هیجانی، در برابر یک محرک، مانند جنگ، مرگ و غیره بوده که دارای سه جزء شناختی، هیجانی و آمادگی برای عمل است. و نمیتوان آن را از یک زاویه، مثلا از لحاظ نظر یک فرد (نگرش فرد) مشخص کرد. برای هر کس پاسخ دادن به مساله مرگ و بازخوردهایی که این پدیده در پیران برمیانگیزد، خواهناخواه حایز اهمیت است. فهرست مندرجات۲ - اهداف و مشاهدات ۳ - دیدگاه روانشناسان وجودی ۳.۱ - استثنایی بودن ۳.۲ - همجوشی ۴ - احساسهای روبهرو شدن با مرگ ۴.۱ - غمانگیزی صحنه مرگ ۴.۲ - منظره غمانگیز و دردناک مرگ ۴.۳ - بالاتر از حد تصور بودن مرگ ۴.۴ - زورآزمایی بدنی ۴.۵ - زورآزمایی روانی ۴.۶ - امید و تردید ۵ - مراحل نظریه کوبلر راس ۵.۱ - انکار ۵.۲ - خشم ۵.۳ - التماس ۵.۴ - افسردگی ۵.۵ - پذیرش ۶ - بازخورد پیران به فناپذیری و مرگ ۶.۱ - چهار مشکل مرحله نهایی ۶.۲ - روبهرویی با مرگ ۷ - پانویس ۸ - منبع ۱ - مقدمهاصطلاح بازخورد برای کلمه Attitude که مناسبترین معادل در وضع کنونی است، برگزیده شده است. بازخورد که بنابر تعریف به منزله «واکنشی اکتسابی، کم و بیش هیجانی، در برابر یک محرک، مانند جنگ، مرگ و غیره» مشخص شده است، دارای سه جزء شناختی، هیجانی و آمادگی برای عمل است و نمیتوان آن را از یک زاویه، مثلا از لحاظ نظر یک فرد (نگرش فرد) مشخص کرد. برای هر کس پاسخ دادن به مساله مرگ و بازخوردهایی که این پدیده در پیران برمیانگیزد، خواهناخواه حایز اهمیت است. اما مشکل بزرگ این است که تجربه مرگ، تجربهای فردی و بازگو نشده است. ۲ - اهداف و مشاهداتمرگ، دو هدف را به ما مینمایاند. اول آنکه نشان دهنده پیوستگی پدیدههاست، یعنی فرآیندی است که به فعالیتهای بدنی و روانی قابل ادراک پایان میبخشد. به این معنا مرگ، حالتی است که به وسیله آن موجود زنده از حالت زندگی به حالت مرگ فیزیولوژیک میرسد. دوم اینکه، مرگ برای موجود متفکری که سرانجام خود را میداند، به منزله فکری است که درباره تاثیر کنش مرگ در سرنوشت خویش، در خود میپروراند. بنابراین میتوان به دو نوع مشاهده دست یافت: اول، مشاهده رفتار انسانی که شاهد مرگ یا بازیگر مرگ است. دوم، مشاهده بازخوردی که انسان در برابر اطمینان به وقوع مرگ از خود بروز میدهد. [۱]
منصور، محمود، روانشناسی ژنتیک، ص۲۳۵، تهران، سمت، ۱۳۸۱، چاپ سوم.
در پدیده مرگ، فرد محیط را تهدیدکننده میبیند، ولی به جای اینکه خود را علیه خطر بسیج کند، دست از تلاش برمیدارد. اعتقاد بر این است که مرگ این دسته افراد به خاطر ناامیدی بوده است. [۲]
روزنهان، دیویدال، روانشناسی نابهنجاری، ص۴۷۸، یحیی سیدمحمدی، تهران، ساوالان، ۱۳۸۶، چاپ هفتم، جاول.
۳ - دیدگاه روانشناسان وجودیروانشناسان وجودی، معتقدند که ترس اصلی انسان و ترسی که اغلب آسیبشناسی روانی از آن بهوجود میآید، ترس از مردن است. در کودکی، اضطراب درباره مرگ بسیار بارز است. برای آنان، مفهوم مرگ صرفا فرآیند زیستی و فیزیولوژیکی را شامل نمیشود. این مفهوم به طرز وحشتناکی پر از معانی مخوف است. مرگ یعنی فراموش شدن، تنها ماندن، مرگ یعنی درماندگی، تنهایی و متناهی بودن. خلاصه آنکه مرگ به قدری مخوف است که کودکان و بزرگسالان تقریبا به طور همگانی برای برخورد با آن، راهبردهای کنار آمدن را بهکار میگیرند. دو نوع راهبرد کنار آمدن وجود دارد: اعتقاد به استثنایی بودن فرد و همجوشی با دیگران. ۳.۱ - استثنایی بودنیکی از راههایی که برخی افراد به وسیله آن از خود در برابر ترس از مرگ محافظت میکنند، پروراندن این عقیده است که آنها استثنایی هستند. این عقیده از این نظر عجیب است که مدعی است قوانین طبیعت به جز خود شخص در مورد تمام موجودات فانی اجرا میشود. عقیده استثنایی بودن زیربنای چندین صفت و منش با ارزش است. شهامت جسمانی ممکن است از اعتقاد به اینکه شخص مصون از تعرض است ناشی شود. جاهطلبی و تلاش و بهخصوص تلاش برای قدرت و کنترل نیز میتوانند به همین علت باشند. ۳.۲ - همجوشیمصونیت در برابر ترس از مرگ و نیستی میتواند از راه همجوشی با دیگران نیز به دست آید. همجوشی برای کسانی که ترسشان از مرگ شکل تنهایی را به خود میگیرد، راهبرد بهویژه سودمندی است. آنها با پیوستن به دیگران و خود را نامتمایز دانستن از آنها، امیدوارند که سرنوشتشان با آنها گره بخورد. آنها باور دارند مادام که این افراد به زندگی ادامه دهند، آنها نیز زنده خواهند ماند. [۳]
روزنهان، دیویدال، روانشناسی نابهنجاری، ص۱۳۶، یحیی سیدمحمدی، تهران، ساوالان، ۱۳۸۶، چاپ هفتم، جاول.
۴ - احساسهای روبهرو شدن با مرگمرگ، رویداد مهم و نهایی زندگی است. از لحاظ فیزیولوژیکی، مردن به منزله توقف کارکردهای کامل حیاتی است. ولی از لحاظ روانشناسی، مرگ ممکن است برای افراد مختلف معانی متفاوتی داشته باشد. مردن به معنای از دست دادن عزیزان، توقف فعالیتهای زندگی و هر آنچه برای فرد ارزشمند و دوستداشتنی است، رها کردن تجربهها و ورود به دنیای ناشناخته است. [۴]
احدی، حسن، روانشناسی رشد، ص۲۸۲، تهران، پردیس، ۱۳۸۲، چاپ چهارم.
آنچه مسلم است این است که رفتار بارز انسانها در برابر مرگ، ابراز نفرت، خصومت و انزجار است که معمولا با ترس درآمیختهاند. این احساسها در افراد متفاوتند و برحسب شدت، زمان، نژاد، مذهب و فرهنگ فرق میکنند. بررسی آنها با بازگشت به گذشته و تفاوتهای گروهی آنها جالب توجه است. این احساسها حتی در موارد استثنایی نیز در حکم تمایلات پایهاند. بنابراین پذیرفتن آنها امری بدیهی است، اما باید با فکری انتقادی همه را از نو مورد بررسی قرار داد. این احساسها شامل موارد زیر هستند: ۴.۱ - غمانگیزی صحنه مرگمرگ زشت است. بدبختیهای آن با کلیه حواس برخورد میکند. فروپاشی بدنی و روانی یک نوع تنفر در انسان بیدار میکند، تنفری که احساس وظیفه، همدلی یا ترحم بر آن چیره میشوند. تنها جنبه زیبای مردن درآمیختن آن با جلوههای اخلاقی نظیر شجاعت، عظمت، فداکاری و شایستگی آن است. شاید این خصیصه، مشکل سازش پیران را در برابر تنزلهای پایان زندگی تقلیل دهد. انسان در راه مرگ، برای اطمینان خود، مانند یک بیمار و شاید بیشتر از آن برای اطرافیان خود به منزله یک فرد در معرض خطر است. وقتی مرگ انسان به وقوع میپیوندد، از نعش او دوری میگزینند. همین که میدانیم پس از مرگ بدن تجزیه میشود و متعفن میگردد از پیش در ما حالت تنفر نسبت به مرگ ایجاد میگردد. ۴.۲ - منظره غمانگیز و دردناک مرگمعمولا حالت آنکه میمیرد نشان دهنده رنج بدنی شدید و پریشانی روانی است. این حالت در موارد استثناییاندکی متفاوت است. وضع آرامشی که گاهی به این نقاب پایان زندگی میپیوندد حالتی است که به دنبال واکنش عضلانی پس از مرگ ایجاد میشود. تنش شدید رشتههای عاطفی به هنگام این سفر بزرگ، همدلی نزدیکان را تشدید میسازد. هیجان کسی که شاهد مرگ دیگری است، با تجسم این وضع که اگر به جای میرنده بود چه رنجهایی میکشید و با ایجاد این مضمون که به ناچار وی نیز روزی در این پریشانی خواهد بود، دو چندان میگردد. [۵]
منصور، محمود، روانشناسی ژنتیک، ص۲۳۶، تهران، سمت، ۱۳۸۱، چاپ سوم.
۴.۳ - بالاتر از حد تصور بودن مرگحتی اگر ما با صحنه مرگ آشنا باشیم، حتی اگر شهامت این را داشته باشیم که جریان به پایان رسیدن زندگی یک فرد را از نزدیک دنبال کنیم، با این حال نمیتوانیم خود را کاملا در وضع کسی که میمیرد قرار دهیم. آنکه کاملا سرشار از حیات است نمیتواند بریدن از زندگی را بهخوبی درک کند. حساسیت آنهایی که در راه مرگ هستند با معیارهای زندگی بهنجار سنجیدنی نیست. تنها یک نفر میتواند روانشناسی محتضران را تجسم کند و آن کسی است که صحنه مرگ را آزموده است. ۴.۴ - زورآزمایی بدنیمردن واقعا برای بدن یک زورآزمایی است. شدت واکنشهای بدنی، بیان حالاتی که در آخرین مبارزه بهکار میافتند متناسب با دردی که تا سطح آنچه از هشیاری باقی مانده است کشانده میشود است. عوامل متعددی ورود متغیرهایی را در زمینه میزان رنج افراد در حال مرگ را هموار میسازند. به طور کلی میتوان پذیرفت که وقتی احتضار به درجهای از پیشرفت رسید هرج و مرج بدنی با بینظمی و اغتشاش پارهای از مراکز عصبی همراه است. ۴.۵ - زورآزمایی روانیمرگ یک زورآزمایی روانی است و حتی سختتر از زورآزمایی بدنی است. تا زمانی که ذخایر حیاتی در کارند میتوان گفت که بیمار امیدوار است، یعنی مرگ را باور ندارد. امیدواری به منزله آخرین یاری و عالیترین کمکی است که زندگی به محتضر اهداء میکند. اما وقتی که وی سرانجام ناگزیر است تسلیم مرگ شود و خود را از دست رفته بداند، اغتشاش بدنی در حدی است که پیوستگی ذهنی درهم میشکند. ۴.۶ - امید و تردیدمجموعه علایم مرگ گاهی واجد ظهور یک زودباوری غیرمنتظره در برابر کوچکترین امیدواری دروغین است. متاسفانه حالت معمولی بیماری که در معرض خطر مرگ است امیدواری دایم نیست بلکه حالت تردید است. تناوب تردید و امید همواره دردناک است. در اکثر موارد، رشتههای عاطفی وابسته به این جهان بهاندازه کافی فرصت دارند که قبل از گسسته شدن، یک یک به مرگهای هشیار بگرایند. یه یک معنی، راست است که انسانها تا مردن را نپذیرند، محتضر نیستند. [۶]
منصور، محمود، روانشناسی ژنتیک، ص۲۳۷، تهران، سمت، ۱۳۸۱، چاپ سوم.
۵ - مراحل نظریه کوبلر راسدر دهه ۱۹۶۰ روانپزشک معروفی به نام الیزابت کوبلر راس (Elizabett kubler Ross) با ۵۰۰ بیمار در حال احتضار مصاحبه نموده و آنها را تشویق کرد تا درباره احساسها و نگرشهای خود نسبت به مرگ صحبت کنند. براساس گفتههای این بیماران وی نظریه جامعی درباره واکنش روانی افراد نسبت به مرگ قریبالوقوع خود ارایه کرد. این نظریه شامل پنج مرحله است که فرد در حال احتضار به ترتیب پشت سر میگذارد. ۵.۱ - انکاردر این مرحله فرد در حال احتضار با آگاهی از خبر مرگ قریبالوقوع خود، واقعیت آن را انکار میکند. [۷]
احدی، حسن، روانشناسی رشد، ص۲۸۴، تهران، پردیس، ۱۳۸۲، چاپ چهارم.
۵.۲ - خشمپس از آگاهی از صحت چنین خبری فرد دستخوش خشم و عصبانیت میشود و به اطرفیان که سالم و جوان هستند رشک میورزد. او به شدت به ابراز این خشم نیاز دارد. ۵.۳ - التماسدر مرحله بعدی بیمار میکوشد تا به ترتیبی بیشتر زنده بماند گاهی به دعا و التماس متوسل میشود. در مواردی آنها از خداوند میخواهند که مرگشان را به تاخیر بیاندازد. این نوع تقاضا به منزله آن است که فرد به کوتاهی زمان باقیمانده از عمر خود آگاه شده است. به نظر میرسد که این خواستههای بیمار صرفا برای زنده ماندن است. ۵.۴ - افسردگیدر این مرحله فرد دچار نومیدی و یاس و افسردگی میشود و ممکن است برای تسکین خود حتی به گریه و زاری متوسل شود. نشان دادن این احساس درماندگی و ناامیدی تا حدودی آنان را در کنار آمدن با افسردگی کمک میکند. ۵.۵ - پذیرشسرانجام در مرحله آخر، فرد در حال احتضار واقعیت مرگ خود را میپذیرد و به انتظار آن مینشیند. بدیهی است چنین حالتی بسیار نامطلوب است، ولی در این مرحله فرد تا حدودی با احساس خشم، اضطراب، ضربه روانی و افسردگی خود کنار آمده و آرامش بیشتری حس میکند. [۸]
احدی، حسن، روانشناسی رشد، ص۲۸۵، تهران، پردیس، ۱۳۸۲، چاپ چهارم.
۶ - بازخورد پیران به فناپذیری و مرگاز لحاظ نظری مرحله نهایی در زندگی، مواجهه با مرگ است. البته پیران و جوانان میدانند که میمیرند اما هیچ کس انتظار ندارد که فردا یا هفته دیگر یا سال دیگر بمیرد. افراد سالم مرگ را انکار میکنند و به عنوان خاطره و فکری ناگوار آن را سرکوب مینمایند. زوال نهایی یک فرد ممکن است چند روز یا چندین سال طول بکشد. امکان دارد خصوصیت شخص در این مرحله تا حد زیادی تحت تاثیر وضع زیستی بیماری مربوط باشد. تغییر ناگهانی در کارکرد ذهنی معمولا علامت مرگ حتمی فرض میشود. ممکن است روزهای آخر زندگی برای فرد پیری که میداند مرگش نزدیک است دورهای پویا و برانگیزاننده باشد. اغلب آنها رویدادهای اوایل عمر خود را به خاطر میآورند و برخی خوابهای آشفته میبینند. کسانی که زندگی را با انکار گذرانیدهاند سعی میکنند پایان زندگی را نیز انکار کنند. آنها تشخیص طبی را قبول نمیکنند. ۶.۱ - چهار مشکل مرحله نهاییمرحله نهایی زندگی چهار مشکل را عرضه میکند. • اول اینکه شخص باید به طریقی نسبت به نشانههای مرضی بیماری نهایی واکنش نشان دهد و بایستی به تغییرات در بدن و درد و محدودیت تحرکش، خود را منطبق سازد. ۶.۲ - روبهرویی با مرگروبرو شدن با ناگزیری مرگ یک کار برجسته رشدی در سن پیری است. برای برخی از افراد مسن، این آگاهی بهتدریج رشد میکند و سرانجام به گرمی و راحتی پذیرفته میشود. اما برای بعضی دیگر، این دانستن به سختی نمایان میشود، که گاهی با تشخیص بیماری پایانی است. [۱۰]
احمدوند، محمدعلی، بهداشت روانی، ص۳۳۲، تهران، پیام نور، ۱۳۸۲، چاپ اول.
صرف نظر از اینکه یک فرد پیر مراحلی که قبلا برای فرد در حال مرگ ذکر شد، تجربه کند یا نکند، پذیرفتن مرگ احتمالا در صورتی آسانتر است که شخص بتواند عمری را که خوب زندگی کرده است مثبت ارزیابی بکند. باید پذیرفت که وقتی انسان به سوی مرگ پیش میرود در فاصلهای، بازخورد تسلیم، آرامشبخش میباشد. در صورتی که بازخورد سرکشی در مواجهه با مرگ، رنج فرد را افزایش میدهد. حالت تسلیم و رضا غالبا تابع آمادگی روانی فرد کهنسال است. وقتی صحبت از مرگ است، سازش به منزله تسلیم است، این تبعیت بار مردن را سبک میسازد. در هر حال این نکته صادق است که یک کوشش در راه آماده شدن برای مرگ، مبتنی بر تنظیم رضایتبخش مسایل مرگ، آرامشی در طول زندگی ایجاد میکند که با کنار زدن یا مخفف ساختن ترس، شورش، پریشانی از پیش، اگر سرانجام به بهتر مردن کمک نکند، انسان را در بهتر زیستن یاری خواهد کرد. [۱۱]
احمدوند، محمدعلی، بهداشت روانی، ص۳۳۳، تهران، پیام نور، ۱۳۸۲، چاپ اول.
۷ - پانویس
۸ - منبع• سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بازخوردهای مرگ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۲۶. ردههای این صفحه : اصطلاحات روانشناسی | روانشناسی بالینی | روانشناسی تربیتی | روانشناسی رشد | علوم تربیتی | مشاوره و راهنمایی
|